عکس هفت تا هشت ماهگی
سوار بر ماشین مغازه بابا علی . بابایی دورت بالش گذاشته بود که نیافتی و باهات بازی میکرد ههههه اینجا خودت و از کریر پرتاب کرده بودی بیرون دیدیمت هم ترسیدم هم خندم گرفته بود داشتی غش میکردی این عکس و بعدی برای نیمه شعبان هستش که سر کوچمون جشن بود با خاله نرگس و مامان ملیح و یگانه رفتیم کلی هم خوش گذشت . مگه چیههههه؟؟ اینجا از حمام اومده بودی وقتی آرزو غش میکند این عکس هم به عنوان اختتامیه . ماه پیش که بابایی رفته بود ماموریت چون تو خیلی عاشق موبایلی برات این موبایلرو خرید باباجونی میسی. ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
14:14